جدول جو
جدول جو

معنی عالی باک - جستجوی لغت در جدول جو

عالی باک
از توابع رودپی واقع در شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دالی بک
تصویر دالی بک
دالی بک (Dolly Back) یکی دیگر از تکنیک های حرکت دوربین در فیلم برداری است که در آن دوربین به طور پیوسته از سوژه دور می شود. این تکنیک برعکس `Dolly In` است و می تواند برای ایجاد حس فاصله، آشکار کردن محیط، یا کاهش تنش استفاده شود.
کاربردهای `Dolly Back`
1. ایجاد فاصله : دور شدن دوربین از سوژه می تواند حس دوری و جدایی را القا کند.
2. آشکار کردن محیط : این حرکت می تواند به تدریج بخش های بیشتری از صحنه یا محیط اطراف سوژه را نشان دهد.
3. کاهش تنش : با دور شدن از سوژه، تنش و هیجان در صحنه کاهش می یابد و بیننده احساس آرامش بیشتری می کند.
4. انتقال به یک صحنه جدید : این حرکت می تواند برای انتقال به یک صحنه یا محیط جدید استفاده شود.
چگونگی اجرای `Dolly Back`
- نصب دوربین روی دالی : مانند `Dolly In`، دوربین روی یک دالی که می تواند روی ریل یا سطح صاف حرکت کند، نصب می شود.
- حرکت به سمت عقب : دالی به آرامی از سوژه دور می شود، که این حرکت باید کاملاً نرم و پیوسته باشد تا تأثیر مطلوب را داشته باشد.
- کنترل سرعت : سرعت حرکت باید متناسب با هدف صحنه تنظیم شود؛ حرکت آهسته برای ایجاد حس آرامش و حرکت سریع تر برای انتقال به صحنه بعدی.
مثال های معروف
- سینمای درام : در صحنه های دراماتیک، دور شدن دوربین می تواند به تدریج کل صحنه یا محیط را آشکار کند و به بیننده دید وسیع تری بدهد.
- فیلم های اکشن : در فیلم های اکشن، این تکنیک می تواند برای انتقال به یک صحنه جدید یا نمایش گسترده تری از محیط استفاده شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از عالم خاک
تصویر عالم خاک
کنایه از دنیا، کنایه از جسد آدمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالی جاه
تصویر عالی جاه
دارای مقام و مرتبۀ بلند، عالی مرتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالی تبار
تصویر عالی تبار
کسی که نسب عالی دارد، عالی نسب، بلندنسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالی باف
تصویر قالی باف
کسی که پیشه اش قالی بافی است، بافندۀ قالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالی شاخ
تصویر عالی شاخ
شاخۀ بلند، ویژگی درختی که شاخه های بلند دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالی شان
تصویر عالی شان
دارای مقام و مرتبۀ بلند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
وی سردار لشکر سلطان محمود سلجوقی بود و وقتی محمود از عم خود سلطان سنجر شکست خورد، سلطان سنجر درباره این علی بار از کمال الدین علی سمیرمی سوال کرد که اکنون کجا است. وی جواب داد که ’انا آتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک’ و سلطان سنجر این تقریر را بسیار پسندید و برادرزادۀ خود را مورد نوازش قرار داد. برای تفصیل بیشتر رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 207 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ملقب به بیضا و قبهالدیباج، دختر عبدالمطلب و عمه پیغمبر اسلام و از زنان حکیم و خردمند بنی هاشم و بکثرت ادب و فصاحت و بلاغت مشهور بوده و شعر می سروده است و از اشعار وی مرثیه ای است که بدستور پدر در حال حیاتش برای وی سروده است. رجوع به تذکرهالخواتین ص 36 و در منثور ص 55 و ریحانه الادب ج 6 ص 217 و تاریخ گزیده چ لندن، ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ شِ)
بافندۀ قالی
لغت نامه دهخدا
والیبال، قسمی بازی دسته جمعی که بین دو دستۀ شش نفری در میدان مستطیل (حدود 9*18 متر) انجام گیرد، در وسط میدان مذکور توری بر روی دوپایه نصب شده، بازی کنان هر دسته توپ والیبال را با ضربۀ دست از بالای تور به سوی دستۀ حریف می اندازند، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
ابن قراعثمان. وی بعد از پدرش امیر قراعثمان، بر دیاربکر حاکم بود و پس از او پسرش حسن بیک به حکومت آنجا رسید که بعدها توانست بر امیر جهانشاه بن قرایوسف غلبه کند و خود به سلطنت برسد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 429)
ذوالقدرلو. وی پس از کشته شدن خلیل سلطان ذوالقدر، به امرشاه اسماعیل صفوی، به حکومت آن شهر منصوب شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 551)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
یادداشت مؤلف، رجوع به چوب و رجوع به چماق شود.
- چوب و چماق همراه داشتن یا با چوب و چماق آمدن، متعرض بودن یا بتعرض بر کسی درآمدن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آلوکک. الیکک. آلبالوی جنگلی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به الیکک شود
لغت نامه دهخدا
نام شخص بلهوسی است که شکسپیر در نمایشنامۀ تامپت او را معرفی کرده است
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
چاکرلو. وقتی شاه اسماعیل صفوی پیش از رسیدن سلطنت برای زیارت مرقد جدش شیخ صفی الدین به اردبیل رفت، این علی بیک چاکرلو حاکم آنجا بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 448)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان ماهیدشت پایین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 11هزارگزی جنوب ماهیدشت و 4هزارگزی جنوب خزل. ناحیه ای است واقع در دامنۀ سردسیر و 175 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولاتش غلات، حبوبات، دیم و لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. راه مالرو دارد و در تابستان از خزل اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان اختر پشتکوه بخت فیروزکوه شهرستان دماوند، و در 54هزارگزی جنوب فیروزه کوه و 18هزارگزی شمال راه شوسۀ گرمسار به سمنان واقع است، موقع جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است، 137 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه سار و محصولات آن غلات و شغل اهالی زراعت و ذغال و هیزم کشی به گرمسار است، راه مالرو دارد، مزارع آب سرد، خوشاب رود و شهرآبادجزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عالی نسب. آنکه نسب عالی دارد
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بلندبخت. کسی که بخت با وی باشد و در کارها موفق گردد
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان قلعه کری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 14هزارگزی شمال خاوری سنقر واقع در کنار راه عمومی سنقر - خسروآباد. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و 140 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولاتش غلات وحبوبات دیمی و توتون. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند و صنایع دستی آنان قالیچه، جاجیم، پلاس بافی میباشد. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
شاخ بلند، دارای شاخه های دراز:
به که با این درخت عالی شاخ
نشود دست هر کسی گستاخ،
نظامی،
به درختی سطبر و عالی شاخ
سبز و پاکیزه و بلند و فراخ،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لَ مِ)
کنایه از دنیا باشد. (برهان) (آنندراج) ، جسد آدمی. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قالی باف
تصویر قالی باف
غالی باف بوبگر بافنده قالی و قالیچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الی کاک
تصویر الی کاک
آلوکک
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بخت با وی باشد و در کارها موفق گردد. والا بخت پیشانی بلند بختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالی تبار
تصویر عالی تبار
والا تبار آن که دارای نسب عالی است بلند نسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالی جاه
تصویر عالی جاه
والا گاه آنکه که مقامی بلند دارد عالی شان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالی رای
تصویر عالی رای
بلند رای بلند زاغ آن که دارای رایی ثاقب و صایب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالی شاخ
تصویر عالی شاخ
دارای شاخه های بلند: درخت عالی شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
والا جای والا گاه (استعمال قدیم) عالی شان. دارای مقام و مرتبه بلند، از عناوین شاه، والا جای والا گاه
فرهنگ لغت هوشیار